من اناری خون جگر بودم ترک برداشتم
واژگان سرخی از زخم ونمک برداشتم
در شب میلاد زهرا هم به یاد آن درم
یاد آن پهلو و چشم وسینه و آن پیکرم
پای چشمان کبودِ شعر نیلی سوختم
بین دیوار ودر از مضمون سیلی سوختم
قطره ای دریایی ام یک آه مهمانم کنید
یک دهن مهمان مداحی بارانم کنید
سینه ام با جزر ومد ناله رویایی شود
موج های دائم الذکری که دریایی شود
ماشه ی میخ ازدری برپیکری شلیک شد
ناگهان دنیا به چشم آسمان تاریک شد
بعد از آن منهاج هستی پای آن درروشن است
پای آن دیوار، شمع نام مادر روشن است
دُرفروشان غزلها تاجرآن کوچه اند
مالکان معرفت، مستاجرآن کوچه اند
اکبرعسکری
برچسب : ونمک, نویسنده : bidekaan-askari بازدید : 194