عطرتنت

ساخت وبلاگ

چقدر این خانه بی تو سرد و خالی ست
هنوز عطر تن ات در این حوالی ست

خدایا این شب هجران چرا هست
تو تنهایی ، تو را هم یک خدا هست ؟

خداوندا اگر این سر نوشت است
چه نفرین عجیبی در سرشت است

که عمری بی کسی ها سهم من بود
که گاهی بیشتر از فهم من بود

یکی را داده ای صد بال پرواز
یکی هم من ، همیشه فصل آغاز

دل بی درد را دادی به دارا
برایم گشته هر مشکل ، گوارا

هوا بس ابری و سرد ست اینجا
به هر جا بنگری درد ست اینجا

من و آرامشی گرم و خیالی
که باید مرد باشی تا ... ننالی

الهی من ز جنس شیشه هستم
چو حوایم که عاشق پیشه هستم

تو راندی از برین و از بهشتت
چرا گفتی که این است سرنوشتت

ملک بودم چرا خوارم تو کردی
در این گوشه خودآزارم تو کردی

عجب بیچاره کردی آدمت را
تو خود آواره کردی آدمت را

برای این همه ، پردیس کافی ست
فریبم تا دهد ابلیس کافی ست

لباس احترامی بر تن ام نیست
زمین ات هم مثال میهنم نیست

منم انسان گم گشته به آفاق
ز بدبختی زدم این گوشه اطراق

زدند بر طبل و رسوا شد دل من
به آزارت  مهیا شد دل من ...

نگفتی که عذاب من چه ها بود ؟
که  جرمم ناخن و موی رها بود

نمی ترسم من از دار مکافات
کشیدم بس که  ظلم و جور و آفات

خدایا پس بهشتت در کجا ماند
برای ساره ،مریم ، صوفیا ماند

خدایا خط بطلان بر عدم زن
برایم حال زیبایی رقم زن

به پایان میرسد عمرم به فردا
جهان میماند و عرش و ثریا

تو گفتی مهربانم من ، غفورم
گناهی نیست گاهی ناصبورم

شمیم تغییر...
ما را در سایت شمیم تغییر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bidekaan-askari بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت: 13:26